پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها

من نوکرسلطانم ،نه نوکربادمجان!

چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۸ ب.ظ


روزی بود روزگاری بود.

پادشاهی بودکه در میان غذاها بادمجان را از هر غذای دیگر بیشتر دوست داشت.آشپزباشی مخصوص شاه سعی می کردهرطورشده،گوشه ی هر غذایی ،کمی بادمجان هم بگذاردتا شاه را راضی وخوشحال کند.شاخه هم از خوردن غذاهای گوناگونی که با بادمجان درست شده بود ،لذت می بردوگه گاه به آشپزش انعام می داد.روزگاری هم رسید که شاه کمی پابه سن گذاشت ومعده اش مثل دوره جوانی قدرت هضم کردن هر نوع غذایی را نداشت .با تمام این احوال شاه باز هم بادمجان را دوست داشت.اطرافیان شاه سعی می کردند شاه را از خوردن بادمجان باز دارند.مدتی به این صورت گذشت شاه روزی حساب کرد دید چند ماهی است غذای دوست داشتنی اش را نخورده است...آشپزباشی واطرافیان خود را صداکردوباخشم وغضب به آنها گفت:فکر میکنید من نمی فهمم چه مدتی است که به من بادمجان نداده اید؟امروز من جز بادمجان چیزی نمی خورم وبه آشپزباشی دستور می دهم که چند نوع خوراک وخورش بادمجان برای من بپزد.آشپباشی چاره ی دیگری جز اطاعت از فرمان شاهانه نداشت.به آشپزخانه رفت وچند نوع غذا با بادمجان پخت.ظهر غذاها را مقابل شاه چید.شاه که مدتی بادمجان نخورده بود خیلی خوشحال شدوتا آن جا که جا داشت غذا خورد.بعداز مدتی دستی به شکمش مالیدوبه وزیرش گفت:وزیر جان راستی راستی بادمجان بهترین غذای دنیاست.ویر تعظیمی کردو گفت:درست می فرمایید قربان،هیچ غذایی بهتر از بادمجان نیست.بادمجان خوش مزه است،بادمجان دوست داشتنی است.حتی پوست سرخ کرده ی سیاه بادمجان هم خوشمه وخوردنی است.دو سه ساعتی که گذشت،بادمجان کار خودش را کرد.شکم شاه نفخ کرد.ترش کرد وحالش به هم خورد.وقتی با دست به روی شکمش می زد،مثل طبل دام دام صدا می کرد.ساعتی بعد شکم درد هم گرفت وناله وفریادش بلند شد.شاه که نازک نارنجی بود نتوانست به روی خودش نیاورد ویرش را صدا کرد وگفت:خوردن بادمجان بدجوری مرا به دردسر انداخته.آه بادمجان هم شد غذا؟وزیر تعظیمی کرد وگفت:درست می فرمایید قربان!بادمجان غذای مزخرفی است.دیر هضم میشود،نفخ ودل  دردمی اورد.کاش اصلا بادمجان کاشته نمی شد.پادشاه که انتظار شنیدن چنین حرفهایی را نداشت برآشفته شدوگفت:خجالات نمی کشی ؟توهمین دوسه ساعت پیش از خوبی های بادمجان تعریف می کردی!وزیر گغت:بله قربان من نوکر بادمجان نیستم که همیشه از خوبی هایش تعریف کنم ،من ن.کر پادشاهم.هرچه که شاه بگوید من حرف اورا تایید می کنم.شاه از دیدن چنان وزیری وحرف هایش حالش به هم خورد ،اما از آن به بعد وقتی کسی به چاپلوسی بپردازدوگفته های کسی را بی دلیل تایید کند ،می گویند:((او نوکر شاه است، نه نوکر بادمجان.)) 

گفت و گو:

  • چاپلوس به چه کسی می گویند؟
  • چاپلوس ها چه طور حرف می زنند؟
  • توچه غذاهایی رل بیشتر دوست داری؟چرا؟
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۳

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی