پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها

تونخندی،من بخندم؟

چهارشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۱۴ ب.ظ






یکی بود یکی نبود

مردی بود که از کسی پولی طلب داشت.هر وقت به سراغش می رفت وپولش را می خواست بدهکار بهانه ای می اورد واورا دست خالی می گذاشت.بالاخره روزی کاسه ی صبر طلبکار لبریز شدشمشیرش رابرداشت وگفت که امروز هر طور شده طلبم را از این بدهکار بی معرفت می گیرم .اگر نداد با همین شمشیر به حسابش می رسم .طلبکار با خشم وغضب بسیار وبا چهره ای برافروخته ،شمشیر به دست خودش را به دکان بدهکار رساند وباصدای بلند فریاد زد:پولم را می دهی یا همین حالا با همین شمشیر تیز به حسابت  برسم؟بدهکار که دیداوضاع ناجور است واگر باز بخواهد بهانه بیاورد کارش ساخته است لبخندی زد وگفت :که خوب شد که امدی همین الان به فکر تو بودم ...مراببخش که تا به حال نتوانسته ام بدهکاری ام را بپردازم.حالا در عوض همه بدهکاری ام را یک جا به تو پرداخت می کنم.طلبکار که دید بدهکار دیگر عذروبهانه نمی آوردخشمش را فروخورد شمشیرش را پایین اورد وگفت:خب بده ببینم!بدهکار گفت:ناراحت نباش نقشه ای کشیده ام که یک جا همه ی بدهکاریم را بپردازم.به این گوسفندانی که از این جا می گذرند نگاه کن.در هر رفت وبرگشتی مقداری ازپشم این گوسفندها به خار وخاشاک این دور وبرگیر می کند.تصمیم دارم از همین امروز خرده پشم هایی را که به خار وخاشاک گی می کنندجمع کنم.وقتی به اندازه کافی پشم جمع کردم می دهم همسرم تا از پشم ها نخ بریسد.بعدنخ ها را می دهم به رنگرز تا آنها را رنگ کند نخ های رنگ شده را از رنگرز می گیرم وبه خانه میبرم تا زنم با نخ های رنگی قالی های خوشگلی ببافد.قالی ها که اماده شد می برمشان به بازار فرش فروش ها ومی فروشم باپول قالی ها برای پسرم عروسی می گیرم  وجهیزیه برای دخترم فراهم میکنم بعد هم اگر خدا بخواهد دلم می خواهد دست زن وبچه ام را بگیرم وبروم زیارت .با بقیه پول به زیارت هم می روم بعداز این که از زیارت برگشتیم تصمیم دارم به دوستانم سور بدهم .تو هم که از دوستان خوب من هستی باید دعوت مرا قبول کنی وبرای سورچرانی به خانه ام بیایی .توی همان مهمانی پولی را که باقی مانده باشد می آورم ودودستی تقدیم تو می کنم.قبول است؟طلب کار که از حرف های صدتا یک غاز بدهکار جانش به لب امده بود ناخداگاه خنده اش گرفت وبلند بلند خندید.بدهکار که خنده ی طلبکار را ناشی از راضی بودن وگول خوردن او پنداشته بود لبخندی زدو گفت:((بایدهم بخندی!تونخندی، من بخندم..مدت ها بود که فکر می کردی دیگر طلبت سوخته شده وپولت از دست رفته!اماحالا می بینی که حاضرم به همبن زودی بدهکاری ام را نقدنقد تقدیمت کنم.بله باید خوشحال باشی.))

طلب کار دیگر نمی دانست چه باید بکند،فریاد دیگری کشید وبه مرد بدهکار حمله کرد.از آن به بعد به کسی که دراثررنج ودرد زیاد،حتی حوصله ی غصه خوردن هم نداشته باشدیا درباره کسی که گیر آدم خوش خیال وبی مسئولیتی افتاده باشد این مثل را به کار میبرند.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۳۰
نورالهدی امام رضا

ضرب المثل تونخندی من بخندم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی