قصه های احمد.احکام وضو

زنگ که زدم ،چند لحظه بعد صدای آبجی نجمه را شنیدم که گفت:کیه؟گفتم:منم آبجی.احمد آقا!لطفا در رو باز کن!آبجی که می خندید گفت:بفرمایین احمد آقا وسپس دکمه در باز کن را زد.مادر داشت جانمازش را جمع می کرد .سلام دادم.آبجی نجمه گفت:چه خبر احمد آقا! وکلمه آقا را آن قدر کشید که هم من وهم خودش به خنده افتادیم.لباس مدرسه ام را عوض کردماز اتاق که بیرون آمدم گفتم:راستی یه معما؟کی می دونه کدوم نماز رو بدون وضو هم میشه خوند؟نجمه گفت:این که خیلی راحته آقای دانشمند.وقتی آب پیدا نکنیم یا آب برامون ضرر داشته باشه.به جای وضو تیمم می کنیم ونماز می خونیم.!گفتم نه!منظورم جاییه که یه آدم می تونه وضو بگیره ولی بدون وضو هم نمازش درسته؟نجمه رفت توی فکر.مادر که از توی آشپزخانه آمدسفره وقاشق وبشقاب آورد.پرسیدم مامان جون شما می دونین؟وجواب شنیدم:میدونم پسرم!ولی فعلا باید سفره را آماده کنیم تا چند دقیقه دیکر باباتون هم از مسجد میاد وباید نهار بخوریم.بابا که آمد هنوز ننشسته بود که نجمه دوباره معما رو مطرح کرد. بابا دستس به سر نجمه کشید وگفت:جواب معلومه دخترم!نماز میت!من گفتم:آفرین بابا معلم ماهم همین جواب رو داد.نجمه گفت:باباجون نماز میت دیگه چیه؟وپاسخ شنید:وقتی یه مسلمون از دنیا میره بقیه مسلمونا میان کنار بدنش نماز می خونن به این نماز میگن نماز میت که اگه وضو هم نداشتی اشکال نداره.نهار که خوردیم بابا گفت:راستی امروز توی مسجد موقع نماز جماعتهم بک اتفاق جالب افتاد.من ونجمه باهم گفتیم چه اتفاقی؟مامان داشت سفره را جمع می کرد.دست از کار کشید تا ماجرا را بشنود.بابا گفت:نماز اول که تموم شد یکی از نمازگزارها بلافاصله بلند شد ورفت پیش حاج آقا حسینی وچند لحظه با حاج آقا صحبت کرد.بعد هم بلند شدو گفت:هرطور شما صلاح می دونین حاج آقا!از نظر من اشکالی نداره واز مسجد بیرون رفت.حاج آقا حسینی هم بعد از خوندن تسبیحات حضرت زهرا (س)بلند شد ورو به ما کرد وگفت:این آقایی که دیدین مساله ای رو ازمن سوال کرد که جوابش برای همه ما مفیده به همین خاطر من از ایشون اجازه گرفتم که مساله را برای شما هم بگم.ایشون میگن من وقتی سلام دادم تازه فهمیدم وضو نداشتم ،باید چه کار کنم؟ببینید عزیزان نماز گزار.اگر نمازگزاروسط نماز یا بعد از نماز بفهمدکه وضونگرفته یا وضویی که گرفته باطل بوده باید دوباره وضو بگیردو نماز را از اول بخواند.همین کاری که این برادر عزیز کرد والان هم رفت که وضو بگیرد.حرف های حاج آقا حسینی که به اینجا رسید در همین لحظه دیدیم که اون آقا که رفته بود وضو بگیره وارد مسجد شد ودر حالی که آستین هاشو پایین می کشید اومد سرجاش توی صف!