پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها

اگر نمی توانی راستش را بگویی،دروغ هم نگو

شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۵۰ ب.ظ


حامد پولهایش را توی جیبش گذاشت.وقتی از در بیرون می رفت مادرش پرسید کجا؟حامد کمی من ومن کرد وگفت دارم میروم بیرون .مادر گفت:میبینم که می روی بیرون اما کجا؟حامد می خواست برای تولد مادرش هدیه ای بخرد اما دلش نمی خواست این را حالا به او بگوید به همین خاطر گفت:الان نمی توانم بگویم بعد میفهمید
به نظر تو حامد چه کار باید می کرد ؟
-حامد بایستی راستش را به مادرش می گفت.
حامد می توانست به مادرش الکی بگوید که می رود از دوستش چیزی بپرسد.
-حاکد کار درستی کرد که دروغ نگفت.

   سارا تلفنی با دوستش صحبت می کرد .مادر با دستمال گرد گیری توی اتاق می چرخید که شنید سارا می گوید :وای !عجب!چطوری؟مادر با کنجکاوی اشاره کرد :چی شده؟وروی مبل نشست ومنتظر شد .وقتی سارا گوشی را گذاشت مادر پرسید :چی شده ؟اتفاقی افتاده؟سارا که به دوستش قول داده بود رازش را به کسی نگوید،الکی گفت:دزد امده بود خانه اشان .داشت این را تعریف می کرد .
تو چه یشنهادی داری ؟
- سارا کار خوبی کرد که راز دوستش را به مادرش نگفت.
-سارا باید راز دوستش را به مادرش می گفت.
-بهتر بود سارا می گفت،نمی توانم راستش را بگویم ودروغ هم نمی گفت.


اگر همیشه راست بگویی همه حرفهایت را باور می کنند .
به تو اهمیت می دهند وتو را جدی می گیرند.
اما اولین دروغ را که بگویی دیگر کسی حرفهایت را باور نمی کند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی