پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها

حیوانات در قران(مورچه)

شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۰۰ ب.ظ



نام من در فارسی مورچه ودر عربی نمله است وبه جمع ما نمل گفته می شودیعنی:مورچگان.ما ،مورچه ها حشره هایی هستیم از راسته ی نازک بالان ودارای انواع گوناگونیم تاکنون حدود 2000گونه ما در زمین شناخته شده است. مورچه های یک لانه سه دسته اند:

1- مورچه های کارگر که بی بالند وبه جمع اوری دانه وکندن دانه می پردازندوعمرشان بین 8تا 10 ماه است

2-مورچه های نر که 4بال دارندوعمرشان فقط 2هفته است

3-مورچه های ماده که مانند مورچه های نر 4بال دارند وکارشان فقط تخم گذاری است وعمرآنها 1سال است.

یکی از سوره های قران به نام ما مورچه ها نامگذاری شده است که به ان سوره نمل گویند. خداوند در ایه 17تا19 سوره نمل داستان ما مورچگان وحضرت سلیمان علیه السلام که پیامبر خداوحاکمی عادل بود را بیان می کند.

داستان ما از این قرار است که ما مورچه ها در سرزمینی بسیار زیبا برای زندگی جمع شدیم.انجاخاک نرمی داشت آب زلال در نهری کوچک جاری بود در دو طرف نهر درختان بزرگی قدکشیده بودندسایه های مهربان درختان بر زمین افتاده بودومیوه های زیبا از همه طرف آویزان بودند.پرندگان به این طرف وان طرف می پریدند.بانوی بزرگ بزرگترین مورچه بود که رهبری ما را به عهده داشت او هوشی تیز داشت وتمام تلاشش خدمت به ما بود.بانوی بزرگ از همه ما مورچه ها خواست بر اساس ایمان به خدا وبا همکاری هم شهرمان را بسازیم .بلافاصله کار اغاز شد.وظیفه ها تقسیم شد وهرکس به انجام مسئولیت خودش پرداخت.طولی نکشید کار بنای شهر مورچه ها تمام شد.یک روز بعد از ان که نور خورشید تن مورچه ها را گرم کرد همگی به راه افتادیم تا نفسی تازه کنیم وبرای زمستانمان آذوقه جمع آوری کنیم تمام ان سرزمین سرسبز بود بانوی بزرگ مثل همیشه همراه ما مورچه ها بود به ما کمک میکرد وکارهای مارا زیر نظر می داشت اودر نقطه بلند ایستاد وبا خودش فکر میکرد آن آفریننده این همه زیبایی حتما خودش هم بزگ است.ان کس که روزی را بین مورچه ها طوری تقسیم می کند که  هرکس سهم خودش را می خورد حتما موجودی توانا وداناوعادل است دراین حال صدای سم اسبها وهیاهویی از دور شنید از جاپرید به طرف ان صدااز آنجا به بالای تپه رفت وسمت صدانگاه میکرد منظره عجیبی دیدپیشاپیش گروهی بزرگ مرد زیبا ونورانی بود که شکوهی بی نظیر داشت.بربالای سرش گروهی از پرندگان دوطرف وپشت سرش سرگردان جن ها وانسان ها بودند.بانوی بزرگ فهمید که ان مرد همان حضرت سلیمان است که تعریف زیادی از ایشان شنیده است .او می دانست حضرت سلیمان پیامبر برگزیده خداست وآزارش به هیچ کس از کوچک وبزرگ گرفته نمی رسدولی از انجایی که زیاد به فکر ما مورچه ها بود فورا به طرف ما برگشت وفریاد زد ای مورچه ها وارد خانه هایتان شوید مبادا سلیمان وسپاهیانش ندانسته شما را در هم کوبند.مورچه ها ترسیدند وبه طرف لانه هایشان دویدند.حضرت سلیمان زبان حیوانات را می دانست ایشان وقتی فریاد بانوی بزرگ را شنید خندید ویاد نعمت های الهی افتاد که خداوند آنچنان به او مقام بزرگی داده که حتی صدای مورچه ای را می شنود.از این رو به یاد ان افتاد که باید خدارا شکر کند برای تکمیل تشکرش از خدا سه تقاضاکرد وگفت:خدایا!شکر نعمت هایی که بر من وپدر ومادرم عطا نموده ای به من بفهمان  توفیقم ده که کارهای شایسته انجام دهم تا موجب خشنودی تو گرددومرا جزوبندگان شایسته ات قرار بده.

بگرد وپیداکن

-سوره نمل چندمین سوره قرآن است وچند آیه دارد؟

نظرات  (۱)

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است
سلام علیکم
احسنتم تبارک الله

** ****** *** ***** ****** ** ******* ** ******

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی