پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها

قصه های زندگی پیامبررحمت حضرت محمدصلی الله علیه وآله

چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۴۱ ب.ظ

گوسفندی لاغر



میان راه مکه ومدینه روستای کوچکی بود به نام قدید.دراین روستا زنی به نام ام معبد زندگی می کرد .این زن خوش اخلاق ونیکو رفتار بودوزندگی ساده ای با همسرش داشت که او را ابومعبد می خواندند.روزی که ابومعبد بز وگوسفندانش را برای چرا به معبد برده بود پیامبر اسلام در راه خود به مدینه به این روستا رسید وبا همراهان درکنارخیمه افتاب زده معبدایستاد واز او پرسید آیا درخیمه خودخرما شیر ویا غذای دیگری وجود دارد که به آنها بفروشد؟ام معبد در پاسخ گفت:متاسفانه ما در خیمه خود هیچ نداریم در این هنگام پیامبر اکرم صدای ناله گوسفندی را شنید.از او پرسید آیا شما در خیمه خود گوسفند لاغر بیماری داریم که نتوانست همراه گوسفندان به صحرا برود پیامبر فرمودند این گوسفند شیری ندارد که بدوشیم ؟امام معبد با شگفتی گفت:شیر؟ازکجا شیر داشته باشد هم گرسنه است هم لاغر ورنجور .پیامبر ص فرمود:اگر اجازه دهید من شیر می دوشم.امام معبد اجازه دادپیامبر نزدیک آمد و در حالی که نام خدا بر لب داشت وازخدای مهربان درخواست خیر وبرکت می کرد شیر دوشید.امام معبد ناگهان شگفت زده شد که شیر بسیاری از پستان گوسفند بیرون زد وکاسه ای که آنجا بود پرشد.پیامبر ص آن کاسه را به امام معبد داد وفرمود:شیر را بنوش تا سیر شوی.برای ماهم به اندازه کافی شیر پیدا می شودامام معبد مقداری شیر خورد سپس همراهان پیامبر هم ازین کاسه شیر خوردند.وآخرین کسی که ازین کاسه نوشید پیامبر ص بودوقتی کاسه خالی شد ازنو پیامبر شیر دوشید ودر برابر پشمان حیرت زده همراهان وامام معبدباز کاسه پر شد وکاسه را به امام معبد داد تا برای شوهرش نگه دارد وپس از پذیرایی از امام معبد خداحافظی کردند وبه سوی مدینه راه افتادند.شب هنگام شوهر ام معبد به همراه گوسفندان لاغرش به روستا وخیمه خود بازگشت وبا شگفتی شیر را در انجا دید و پرسید:شیر را از کجا آورده ای؟امام معبد در پاسخ گفت:مرد پاکی ازین روستا گذشت او برای ما شیر دوشید.سپس همه داستان را بریا شوهرش تعریف کرد .شوهرش آهی کشید وگفت:این مررد همان پیغمبر خداست که ما درباره او چیزهایی شنیده ایم .ای کاش من امروزبه صحرا نرفته بودم واو را از نزدیک می دیدم وبا او گفت وگو می کردم !ای کاش همراه او به مدینه می رفتم وبه آیین تازه او ایمان می آوردم !ابومعبد وام معبد این داستان شگفت انگیز را به یاد داشتندوآن را برای دیگران تعریف و افتخار می کردند که پیامبر خدا در راهپیمایی وهجرت بزرگ خود از مکه به مدینه،درخیمه کوچک آنهاچند دقیقه استراحت کرده ودر آنجا شیر نوشیده است.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی