پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها

۱ مطلب با موضوع «داستانهای شنیدنی علی وزهرا» ثبت شده است

بهترین زیارت




روز اول مهر بودعلی وزهرا مثل همه بچه ها ی کلاس اولی منتظر بودن تا لحظه رفتن به مدرسه فرا برسه.صبح خیلی زود علی از خواب بلند شد وبه مادرش گفت :مامان میشه امروزوقتی ازمدرسه برگشتم بریم حرم امام رضا  . مادر گفت:باشه پسرم اگه امروزکوکب خانم نیومد اینجا میبرمتون حرم آقا.راستی یادم رفت بگم کوکب خانم،زن میان سال زحمتکشی بود که همسرش رو سال پیش توی سانحه رانندگی از دست داد وحالا چند تا بچه کوچک داشت وبرای اینکه خرج تحصیل وزندگی بچه ها وخودش  رو فراهم کنه سبزی پاک میکرد ،ترشی های خوشمزه درست می کردواز طریق فروش اونها زندگی خودش وبچه هاشو تامین میکرد.امروز هم اول ماه بود وقرار بود سبزی وترشی بیاره.مامان همیشه میگفت :کوکب خانم زن خداپرستیه میگفت ثواب داره ازش خرید بکنیم.نزدیک های ساعت 7علی وزهرا روانه مدرسه شدند.توی راه علی دل تو دلش نبود وهمش به این فکر می کرد که کی ظهر میشه تا با مامانش وزهرا خواهردوقلوش بره حرم امام رضا علیه السلام.اون روز بچه ها با اشتیاق زیادی وارد کلاس درس شدن.زنگ آخر که شد آقا معلم رو کرد به بچه ها وگفت :بچه ها قراره کلاس اولی ها رو فردا ببریم پابوس آقا امام رضا علیه السلام،اونهایی که می خوان فردا با ما حرم بیان یه رضایت نامه به امضای ولیشون برای ما بیارن.فردا راس ساعت 7:30حرکت می کنیم به سمت حرم امام رضاعلیه السلام .زنگ که خورد علی بدو بدو توی حیاط مدرسه رفت ومنتظر زهرا شد.علی بادیدن زهرا ذوق زده گفت:آبجی زهرا قراره فردا صبح مارو ببرن حرم شما رو چطور ؟زهرا گفت چه جالب داداشی آخه قراره ماروهم ببرن حرم .علی وزهرا دل تو دلشون نبود به خونه که رسیدن علی به مادر گفت:مامان دیدی امام رضا علیه السلام صدای منو شنید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۴ ، ۱۵:۳۸
نورالهدی امام رضا