پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حکایت.» ثبت شده است

حکایت

بهلول وتخت هارون

روزی بهلول واردقصرهارون شدودیدتختی که خلیفه بر روی آن می نشیند خالی است وهیچ نگهبانی هم نیست .جلو رفته وبدون ترس و واهمه برتخت خلیفه نشست .غلامان دربار وقتی او را بر روی تخت دیدند،با چوب او را از تخت پایین کشیدندهنگامی که خلیفه وارد شد بهلول را دید که گریه می کند .ازنگهبانان علت گریه او را پرسید،گفتند:چون در مکان مخصوص شما نشسته بود او را زده از انجا دور کردیم .هارون ایشان را ملامت کرد وبهلول را دلداری داده ونوازش کرد.بهلول گفت:من برای خودم گریه نمی کنم بلکه به حال تو گریه می کنم خلیفه که خیلی تعجب کرده بود.گفت:چطور؟بهلول گفت:زیرا که من فقط چند لحظه در جای تو نشستم این قدر مرا کتک زدندواذیت وازار کشیدم .به این فکر میکنم که تو یک عمر بر این تخت نشسته ای چه مقدار ازار خواهی کشید وصدمه خواهی دید.در حالی که تو به عاقبت کار خود نمی اندیشی ودر فکرکارهای خود نیستی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۵:۰۴
نورالهدی امام رضا