پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات انقلاب» ثبت شده است



ما،در خانه یک همافر مستاجر بودیم.می دانستیم که طرفدار شاه است.من کلاس دوم راهنمایی بودم .هرروز سر کلاس بچه ها از تظاهرات وکشته شدن مردم حرف می زدند.از رفتن روی پشت بام ها والله اکبر گفتن ها برای هم تعریف می کردند.انها که کمی دل و جراتشان بیشتر بوددر تظاهرات هم شرکت می کردند.مردم روی پشت بام ها الله اکبر می گفتند.باخودم می گفتم :چه میشد ماهم روی پشت بام می رفتیم والله اکبر می گفتیم!ولی افسوس!اگر این کار را می کردیم ،صاحب خانه مان دمار از روزگارما در می اورد.همافری که صاحب خانه ما بود دو پسر داشت:کاظم ومحسن.یکی از انها دیپلم گرفته بود ودیگری سال سوم دبیرستان بود.آنها هرشب دیر به خانه می امدند.چندبار صدای پدرشان را شنیده بودم که فریاد می کشید ودعوایشان می کرد.ان شب بود که فهمیدم چرا کاظم ومحسن دیر به خانه می آیند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۵۲
نورالهدی امام رضا



آقای مروج مربی پرورشی که وارد کلاس شدیک کیسه نایلونی بزرگ دستش بود که معلوم نبود چی هست.بچه ها کنجکاو بودند که بفهمند توی آن کیسه نایلونی چی هست .احسان رو کرد به حسین وگفت:فکر می کنی چیه اون تو ها؟!حسین ابروهایش را بالا انداخت وگفت:نمی دونم ....شاید جایزه است،لابد آقای مروج باز می خواد یه مسابقه ای چیزی بگذاره وهرکی برنده شد بهش جایزه بده.آقای مرج که نجکاوی وبرق سئوال را در چشم های بچه ها دید ،متوجه شد که آنها سخت منتظر هستند که زودتر از راز کیسه نایلونی سر در بیاورند.برای همین رو کرد به آنها وگفت:ببینید بچه ها قضیه این کیسه نایلونی که دست منه ،به یک واقعه تاریخی ارتباط پیدا می کنه،می خواین براتون تعریف کنم؟بچه ها با اشتیاق زیاد خواستند که آقای مروج ماجرا را برایشان تعریف کند.آقای معلم هم شروع کرد:

بچه ها در واقع این روزها که ما در اون به سر میبریم،به سالروز یک پیروزی با ارزش برمی گرده..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۵۴
نورالهدی امام رضا