پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان ضرب المثل ها برای گکودکان» ثبت شده است

ضرب المثل ها



یکی بود یکی نبود.حاکمی بود که فکر می کرد همه ی دنیا مال اوست وهمه باید گوش به فرمان او باشندواز او تعریف کنند.اسم این حاکم ستمگر وخودخواه اکبر شاه بود.یک روز اکبر شاه داشت از گذرگاهی عبور می کرد .دومرد فقیر هم از گذرگاه نشسته بودند ومنتظر بودند تا رهگذران پولی به آنها بدهند.وقتی ان دو مرد فقیر فهمیدند اکبرشاه به گذرگاه آمده،گل از گلشان شکفت.گدای اولی گفت:می دانی که اکبرشاهد ازچاپلوسی خوشش می آید.بیا از او تعریف کنیم تا پولی به ما بدهد.گدای دومی گفت:روزی رسان خداست.من ازین آدم ستمگر تعریف نمی کنم .دو مرد فقیر در حال گفتگو بودندکه اکبر شاه به انها نزدیک شد.گدای اولی فوری صدایش را بلند کرد وگفت:فقیر وبی چیزم .نیازمند نان شبم هستم.اکبرشاه ادم دست ودلبازی هست،اگر او چیزی به من بدهد دعاگویش خواهم شد.گدای دومی هم با صدای بلند گفت:اگر اکبرندهد خدای اکبر میدهد.اکبرشاه همه چیز را فهمید.تصمیم گرفت گدای دومی راتنبیه کندوبه گدای اولی به خوبی کمک کند...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۰۰
نورالهدی امام رضا