پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها



چه نوری چه رنگی چه صحن قشنگی

چه عطر وگلابی چه موجی وآبی

چه صحن تمیزی غریب وعزیزی

تو پاکی تو نوری نه پنهان نه دوری

تو مهروصفایی امام رضایی

دلم گرفته ازهمه چه میشود طلب کند

مرا به سوی خانه اش امام هشتمم رضا

چه می شود اگر که من ببوسم از ضریح تو

چه میشود طلب کند مرا به شهر باصفا

نرفته ام به مشهدونیامد او به خواب من

ولی نشد دلم کمی ازان محبتش جدا

دلم گرفته ازهمه چه می شود طلب کند

مرا به سوی خانه اش امام هشتمم رضا

فاطمه حسین پور
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۴ ، ۱۵:۲۳
نورالهدی امام رضا

سلام......


سلام پرچم سیاه عزا که آن بالا روی گلدسته مسجد آویزان شدی!

آمدی وبا خودت گریه آوردی.هوای عاشورا ومحرم وصفر را .هوای غصه وغم را .آمدی و شهر راعزادار کردی.چه واژه های قشنگی روی صورتت نوشته شده است:

السلام علیک یا رسول الله صلی الله علیه وآله .السلام علیک یا حسن مجتبی علیه السلام .السلام علیک یا شهید کربلا .السلام علیک یا علی بن موی الرضاعلیه السلام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۱۶:۳۲
نورالهدی امام رضا

امام محمد باقر علیه السلام


آقا زین العابدین علیه السلام به سن جوانی رسیده بودوپدر میخواست دامادش کندفاطمه دختر برادرش امام حسن علیه السلام دختری مهربان وباتقوابود.چه ازاین بهتر !امام حسین علیه السلام باپسرش علی علیه السلام  صحبت کرد بعد هم با فاطمه حرف زد.هردو راضی بودند.چند روز بعد امام حسین علیه السلام مسلمان های مدینه را دعوت کرد تا به عروسی پسر وبرادرزاده اش بیایند.آن روز عروسی حضرت سجاد علیه السلام وفاطمه واقعا دیدنی بود.زن های بنی هاشم جمع شدند.اجاق ها را روشن کردند ودیگ ها را روی آتش گذاشتند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۴
نورالهدی امام رضا


ازهمه بهتربود

درمیان مردم

پنجمین گل او بود

شدامام پنجم

دانش وعلم امام

واقعا بود زیاد

هرچه می پرسیدند

زود پاسخ می داد

کم کم او شدمشهور

همه جای دنیا

چون که علم او بود

هدیه از سوی خدا

شد حسابی محبوب

بین دانشمندان

شدشکافنده ی علم

لقبش بعد از آن

لیلی خیامی


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۱
نورالهدی امام رضا

سقای عاشق



اول ماه محرم بودجیران پرچم سبز مخملی را که رویش نوشته بود یا علمداربه بابا بزرگ داد وگفت:چرا مردم این پرچم ها را دوست دارند؟پدربزرگ لبخندی زد وگفت:بگذار این پرچم را بر سر در این خانه نصب کنم راز این دوست داشتن را هم برایت تعریف می کنم.

جیران می دانست که محرم برای همه مسلمانان یادآورآزادگی یارانش است اما تا به حال فکر نکرده بود که چرا روی پرچم های محرم سقای تشنه لب ویا (علمدار کربلا)نوشته اند.بعد ازمدت کوتاهی که گذشت بابابزرگ کنار نوه اش آمد که روی پاهایش منتظر ایستاده بود

جیران انگار خود را در کربلا می دید.صدایی گفت:امروز هفتم محرم است امروز سپاه کوفه در کنار رود فرات نگهبان های زیادی گذاشته اندتا نگذارند کسی از یاران امام حسین علیه السلام آب بردارد.کمی ان طرف تر از فرات خیمه های بزرگ وکوچکی قرار داشت درست در وسط خیمه ها خیمه ای بود که از ان گفتگوی چند بچه به گوش می رسیدآفتاب داغتر از همیشه شن های نینوا را می سوزاندیکی از دختر بچه ها که از دیگران بزرگتر به نظر می رسیدگفت:بیایید کمی بازی کنیم واز دامن بلند کوچکش چند سنگ کوچک رنگی روی زمین گذاشت.پسربچه ای داخل خیمه شدو گفت:بچه ها بچه ها عمویمان عباس رفته است تا برایمان آب بیاورد.لب های خشک بچه ها را ،رنگ لبخند زیباتر کرد.همه با چشمانی پر از امید به آن سوی تپه های سوزان نگاه می کردند.مرد اسب سوار چابک بر کنار فرات رسید.چند نفر از نگهبانان کوفی به سوی او آمدند.علمدار رو به دشمنان گفت:ای کوفیان چگونه خود را مسلمان می دانیدوآب را بر اهل بیت رسول خدا می بندید.؟وبا جهشی برق آسا به سمت نگهبانان حمله بردوبا ضربه نیزه آنان را پراکنده کرد....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۴ ، ۱۸:۲۲
نورالهدی امام رضا


ازعشق،سهم آن مرد

رنج وغم وبلا بود

اوسرور شهیدان

آقای کربلا بود

پیوندی عاشقانه

او با خدای خود بست

باکاروانی ازمهر

رفت وبه نورپیوست

لب تشنه ،دربیابان

جنگید با پلیدان!

ازشربتی که نوشید

شدسرورشهیدان!

خورشیدی از شهادت

درکربلا درخشید!

باخون خود به اسلام

جانی دوباره بخشید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۱۵:۳۰
نورالهدی امام رضا

حالا چه کارکنم؟

مامان انگار می خواست گریه کند.دستش را جلوی دهانش گرفت وگفت:

-جارو برقی خراب شده،یخچال کثیفه،سبد رخت ها پر از لباس چرکه،تا یک ساعت دیگه هم بابا میاد.حالا چه کارکنم؟

-به نظر تو دراین یک ساعت بهترین ومهم ترین کاری که مامان می تواند انجام دهدچیست؟

چرا؟.......................................


افشین مشق هایش را ننوشته ،خرید خانه را هم انجام نداده ،از ورزش هم که آمده بدنش عرق داشته ولی به حمام نرفته،تا یک ساعت دیگه هم باید به مدرسه بره.او کلافه است ونمی دونه چه کار باید بکنه؟او را راهنمایی کن...................


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۱۴:۵۸
نورالهدی امام رضا

حکایت

بهلول وتخت هارون

روزی بهلول واردقصرهارون شدودیدتختی که خلیفه بر روی آن می نشیند خالی است وهیچ نگهبانی هم نیست .جلو رفته وبدون ترس و واهمه برتخت خلیفه نشست .غلامان دربار وقتی او را بر روی تخت دیدند،با چوب او را از تخت پایین کشیدندهنگامی که خلیفه وارد شد بهلول را دید که گریه می کند .ازنگهبانان علت گریه او را پرسید،گفتند:چون در مکان مخصوص شما نشسته بود او را زده از انجا دور کردیم .هارون ایشان را ملامت کرد وبهلول را دلداری داده ونوازش کرد.بهلول گفت:من برای خودم گریه نمی کنم بلکه به حال تو گریه می کنم خلیفه که خیلی تعجب کرده بود.گفت:چطور؟بهلول گفت:زیرا که من فقط چند لحظه در جای تو نشستم این قدر مرا کتک زدندواذیت وازار کشیدم .به این فکر میکنم که تو یک عمر بر این تخت نشسته ای چه مقدار ازار خواهی کشید وصدمه خواهی دید.در حالی که تو به عاقبت کار خود نمی اندیشی ودر فکرکارهای خود نیستی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۵:۰۴
نورالهدی امام رضا


امید باید شعری را حفظ می کرد ،اما هرچه می خواند فایده ای نداشت.

امید گفت:هرکاری می کنم نمی توانم این شعر را درست حفظ کنم.

مادرگفت:برای اینکه تمرکز نداری .باید تمرکز داشته باشی.امید گفت:چطوری؟

مادر گفت:فقط به یک چیز فکر کن .به این شعر فکر کن وتمام فکرهای دیگر را از خودت دور کن.این طوری زودتر آن را حفظ می کنی ومی توانی به کارهای دیگرت هم برسی.

اگر درانجام هرکاری روی آن تمرکز داشته باشی ،زودتر موفق می شوی!


زنگ کارگاه:

تمرکز داشته باش ودرتصویربالا،شکل های شبیه به هم را پیداکن.

کدام یک از مدادهایت شبیه به هم هستند؟

کدام وسیله ی زیر سخت ومحکم نیست؟توی دفتر نقاشی ات شکل آن را بکش ورنگ بزن.

1-چوب

2-سوزن ته گرد

3-هلو

4-قاشق


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۴:۲۰
نورالهدی امام رضا



صبح که شد خورشیدازپشت کوهها بالا آمدویواشکی از آسمان پایین را نگاه کرد.خیلی عجیب بود.!ان پایین روی زمین همه چیز یک جور دیگر شده بود.همه جاپرشده بود ازپرچم.پرچم های سبز وسیاه وقرمز.پرچم های عزاداری.خورشید آهی کشید وبه پرچم ها که با باد تکان تکان می خوردندنگاه می کرد.بادیدن آنها حسابی دلش گرفت.یاد خاطره ای قدیمی افتاد.اتفاقی تلخ وغمگین .کربلا ظهر گرم عاشورا .خورشیدغمگین شد.یک دفعه صورت گرد وطلایی اش پر ازاشک شد.او اشکهای طلایی اش راپاک کرد وهمین جور که پایین را نگاه می کردونور طلایی اش را همه جا می پاشیدداد زد:سلام محرم. سلام ماه شمشیر.سلام ماه شهادت.سلام سرزمین گرم کربلا.سلام برشماوامام حسین شهید علیه السلام.سلام بریاران فداکارآن حضرت وسلام بر عزاداران حسینی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۶:۲۷
نورالهدی امام رضا