همچون کبوترها دلم پرمی زند در کویتان
من میرسم نزدیکتر تا می شوم آهویتان
ازآب سقاخانه تان تامی خورم گل می کنم
شادی به قلبم می رسد پرمی کشد هدرد وغم
برآسمان صحن ها یک راه می بینم سپید
راهی میان بر تا بهشت راهی پر از نور وامید
هروقت می آیم حرم راحت چه صحبت می کنم
پیش شما ای مهربان احساس قدرت می کنم
مانند نور از آسمان تو در دلم تابیده ای
همچون غبارکوچکم راهم چه آسان می دهی
دارم میرم به همه سر بزنم
بگم منو حلال کنید
همین روزا مسافرم
قسمتم شده برم خدمت امام رضا
یه کیف پرحاجت دارم
یه کوله ای پر از دعا
مادرم میگه:
سپردمت دست خدا
داری میری سلاممو ببر
برا امام رضا