مهمانی خدا(داستان)
زهرا با خوشحالی دوید پیش مریم وگفت:((خواهر جان امشب قرار است برویم مهمانی.)) مریم با خوشحالی بالا وپایین پریدو گفت: جانمی!من مهمانی رفتن را خیلی دوست دارم .حالا کدام لباسم را بپوشم ؟ کدام روسری ام را سرم کنم ؟اصلا خانه کی میرویم مهمانی؟