پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها

قصه های احمد

شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۲۲ ب.ظ


مهمانی1

عصر پنجشنبه بود.خانواده عمورضا مهمان ما بودند.عمورضا وپدرم داشتند چای میخوردندوبا هم صحبت می کردند.زن عمو فریده با مادرم توی آشپزخانه بودند وداشتند شام را آماده می کردند.من هم با پسرعموهایم اسم فامیل بازی میکردیم. هوا کم کم تاریک می شدکه صدای زنگ حیاط آمد.دایی محمود وزن دایی بودند.با آمدن آنها همه خوشحال شدیم.

اذان مغرب را که گفتند همه حاضر شدیم ونما جماعت خواندیم .توی فامیل ما این کار رسم است یعنی هر وقت افراد فامیل دور هم جمع هستندو وقت نماز می شود،پدرم می شود امام جماعت وباهم نماز می خوانیم.نماز که تمام شد هنوز تسبیحات حضرت زهراسلام الله علیها را می گفتندکه یک دفعه زن عمو فریده صدایش را بلند کردو گفت:((ای وای !آقارضا!دیدی چی شد؟))عمورضا باتعجب ونگرانی پرسید:((ها...چی شد خانوم؟))

زن عمو گفت((ای داد بی داد ...پاشو آقارضا پاشو...دوباره نماز بخوانیم1))عمو رضا گفت:((واسه چی خانم؟))

ن عمو گفت:آقا رضا لباس من و شما پاک نبوده!آخه من داشتم لباس های شمارا اتو می زدممحسن کوچولو چهار دست وپا آمد ونشست روی پیراهن شما. من که سرگرم اتو زدن بودم یک دفعه دیدم که ایشون خودشونو خیس کردند.اومدم بغلش کردم که ببرم تمیزش کنم لباس خودم رو هم خیس کرد.بعد هم که از بس عجله کردیم هم یادم رفت به شما بگم!

پدر که تا اینجا داشت گوش می دادبه طرف عمو برگشت وگفت :البته نماز شما درسته ولی فریده خانم دوباره باید نمازشون رو بخونند!زن عمو گفت:((ا....وا.....منظورتون چیه حاج مرتضی؟مگه پاک بودن جزء شرایط لیاس نمازگزار نیست؟

دایی محمود گفت:((مثل اینکه آقای امام جماعت محترم می خواهند پرتی بازی کنند ونماز بردرشون رو قبول کنند!))همه دویاره خندیدند.پدرم جواب داد:نه بابا!این حرف ها هم نیست.مسآله شرعی داریم!ببینید اگه کسی لباسش نجس باشه ویادش بره وبا اون لباس نماز بخونه ،نمازش باطله مثل نماز فریده خانم،ولی اگه کسی نمی دونه لباسش نجسه وبا اون لباس نما بخونه وبعد از نماز بفهمه لباسش نجس بوده،نازی که خونده صحیحه وبرای نماز های بعدی باید لباسش رو آب بکشه یا عوض کنه مثل حال داداش رضا.دایی محمود رو کرد به زن دایی فرشته وگفت دیدی فرشته خانم!حواست باشه ها!اگه یک وقت لباس من نجس شدنیای به من بگی ها!بذار من نمازم رو خوندم بعد بگو که دیگه لازم نباشه دوباره نماز بخونیم!همه زدند زیر خنده وزن عمو  فریده هم بلند شدکه بره لباسش رو عوض کنه و دوباره نمازش رو بخونه.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۱۱
نورالهدی امام رضا

قصه های احمد

مهمانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی