سلام ای امام مهربان
شنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۳:۳۳ ب.ظ
پیرزن چادر گل دارش را سرش کرد وزنبیلش را برداشت واز خانه بیرون رفت.صبح شده بود وکرکره مغازه ها یکی یکی بالا می رفت.خیابان ها پر شده بود از آدم هایی که با عجله این طرف و ان طرف می رفتند.پیرزن سرش رابلند کرد وبالا را نگاه کرد .گلدسته های حرم امام رضا علیه السلام از آن بالا نگاهش می کردند وبه او لبخند می زدند.گنبد طلایی حرم زیر نور خورشید برق می زد.پیرزن با لبخند سرش را خم کرد وگفت:
السلام علیک با علی بن موسی الرضا
سلام امام مهربان! صبحتان به خیر.
۹۳/۰۸/۲۴