دوستان جدید
تازه به خانه جدید اسباب کشی کرده بودیم.خانه ای با یک حیاط کوچک که یک حوض آبی داشت.حوضی پر از ماهی های قرمز ودرشت وریز.
تنهایی در حیاط توپ بازی می کردم ،که خواهرم پنجره اتاقش را باز کرد وگفت:نگران نباش داداشی می توانی در این محله جدید هم یک عالمه دوست جدید پیدا کنی تا وقت بازی کردن تنها نباشی.
این را گفت و پنجره را بست.لب حوض وسط حیاط نشستم و با خود گفتم:ولی من چگونه باید دوست پیداکنم؟من که بچه های محله جدید را نمی شناسم!درهمین فکرها بودم که یک دفعه بوی قورمه سبزی مامان دوید وبا سرعت از کنارم رد شد.باشادی دنبالش کردم وبه سفره نهار رسیدم .بدون اینکه حرفی بزنم شروع کردم به غذا خوردن.پدرم با مهربانی دستی به سرم کشید وپرسید:علی آقای ما داره به چی فکر می کنه که این قدر ساکته؟قاشقم راآوردم بالا وگفتم:آقا اجازه !پدرم لبخندی زد وگفت:بله عزیز بابا.سرم را پایین انداختم وگفتم:من چطوری می توانم برای خودم دوست پیدا کنم؟پدر صورتم را بوسید وگفت:پسرم اگر تو خوشرو وخوش اخلاق باشی ،همه تورا دوست دارند ومی توانی دوست های زیادی پیدا کنی.
حضرت علی علیه السلام فرموده اند:خوشرویی وسیله ی دوست یابی است.
نهج البلاغه،حکمت6
(نهج البلاغه کتاب با ارزشی است که سخنان امام علی علیه السلام در آن جمع شده است.حکمت ها قسمتی از آن سخنان هستندکه نکته های زیبایی دارند.)