سلام امام رضا،
من دلم برای حرم خوب وزیبایت تنگ شده است .خانه ما درشهر تبریز است وما خیلی نمی نوانیم به مشهد بیاییم به مانظری کن تا به حرمت بیاییم.امام رضا بزرگ ترین آرزویم فرج امام زمان (عج)وسلامتی رهبر وکلیه خدمت گزاران کشور ایران است.
فاطمه خیراللهی از تبریز
امام رضا سلام،
وقتی که برایم کتاب فرستادی خیال کردم که به حرمت دعوت شدم ولی بعد دیدم که یک کتاب زیبا یرایم فرستادی .امام رضاخیلی دلم می خواهد که به حرمت بیایم ولی دعوتم نمی کنی .من همیشه منتظر می مونم تا دعوتم کنی بیایم پیشت واز تو سلامتی همه ی مریض ها وسلامتی پدر ومادرم را بخواهم.دوست دارم بشوم خادم حرمت تا گنبدزردت را پاک وتمیز کنم.حالا به خادمانت می گویم التماس دعا.
مریم تورجی
نزدیک افطار بود وپدر داشت قرآن می خواند.محمدرضا رفت کنار پدرش نشست وگفت:بابا جون شما چرا انقدر قران می خونید؟خسته نمیشید؟پدر قران را بوسید وگذاشت کنار سفره افطاری وبعد دستی به سر محمد رضا کشید وگفت:خوندن قران روح انسان رو تازه می کنه پسرم.به همین خاطر من هیچ وقت از این کار خسته نمیشم.تازه یک انرژی زیادی هم می گیرم برای انجام کارهام.محمد رضا خندید وگفت:مگه قران قرص انرژی زا داره باباجون؟یعنی دوپینگ می کنید؟البته این دوپینگ تقلب محسوب نمیشه .این یک دوپینگ معنوی است.محمد رضا کنجکاو شده بود باز به بابا گیر دادکه:بابا دوپینگ دوپینگه چه فرقی می کنه؟این دوپینگ معنوی چه جوری که ماتا حالا نشنیدیم.؟
پدر دستی به سر محمد رضا کشید وگفت:ببین پسرم این یه اصطلاحه که من به کار بردم منظورم این بود که آدم با خوندن قرآن یک حس وحال خوبی پیدا می کنه که با اشتیاق بیشتری به کار های دیگه اش می رسه.دستوراتی که خدا در قرآن برای زندگی به انسان داده انقدر ارزشمند هست که باعث یک انرژی مثبت و قوی در وجود ما میشه.
پدر دانایی بود که از پسرش دل خوشی نداشت.روزی پسرش با عده ای جنگ ودعوا راه انداخت وعده ای را کتک زد.انها پیش قاضی رفتند واز او شکایت کردند.قاضی دستور دادپسر وپدرش را به دادگاه ببرند.مامورهای قاضی هردو را دستگیر کرده وپیش قاضی بردند.پسر اصلا از ینکهبا کارهای نادرستش مایه رنج وخجالت پدر را فراهم کرده ،ناراحت نبود.وقتی پدر وپسر به دادگاه رسیدند،پدر سرش را پایین انداخته واز کسانی که آسیب دیده بودندعذرخواهی کرد.بعد با پرداخت پول رضایتشان را جلب کرد ونگذاشت پسرش به زندان بیفتد.
پسر او به جای عذر خواهی وتشکر از پدرش ،صدایش را به روی پدرش بلند کرد وگفت:چرا برای رضایت آنها پول دادی ؟پدر که از ان همه نادانی وناسپاسی پسر آشفته حال شده بود ،رو به پسرش کرد وگفت:تو آدم بشو نیستی..
لامپ های رنگی دانه دانه روشن شدندوخیابان را پر از نور کردند.نور های رنگارنگ وقشنگ.لامپ های رنگی روع کردند به خندیدن ویک جشن قشنگ رنگی برپا کردند.سبز وسفید وقرمز،درست مثل پرچم سه رنگ ایران.جشن رنگ وشادی وخنده.لامپ ها خوشحال بودند وچشمک می زدندوهمه جا را نورانی می کردند.نور و نور و نور.آنها خوشحال بودند چون بهمن ماه بود.ماهی پر از خبرهای خوب وقشنگ.ماه انقلاب وپیروزی وآزادی.ماه جشن وشادی مردم ایران.لامپ ها می خندیدن وبه مردم خوشحال که از خیابان رد می شدند وبه انها نگاه می کردند سلام می دادند.
سلام!سلام به همه ی شما مردم خوشحال!سلام به ماه بهمن!
سلام به آزادی وپیروزی .
سلام به جشن بزرگ انقلاب!
ما،در خانه یک همافر مستاجر بودیم.می دانستیم که طرفدار شاه است.من کلاس دوم راهنمایی بودم .هرروز سر کلاس بچه ها از تظاهرات وکشته شدن مردم حرف می زدند.از رفتن روی پشت بام ها والله اکبر گفتن ها برای هم تعریف می کردند.انها که کمی دل و جراتشان بیشتر بوددر تظاهرات هم شرکت می کردند.مردم روی پشت بام ها الله اکبر می گفتند.باخودم می گفتم :چه میشد ماهم روی پشت بام می رفتیم والله اکبر می گفتیم!ولی افسوس!اگر این کار را می کردیم ،صاحب خانه مان دمار از روزگارما در می اورد.همافری که صاحب خانه ما بود دو پسر داشت:کاظم ومحسن.یکی از انها دیپلم گرفته بود ودیگری سال سوم دبیرستان بود.آنها هرشب دیر به خانه می امدند.چندبار صدای پدرشان را شنیده بودم که فریاد می کشید ودعوایشان می کرد.ان شب بود که فهمیدم چرا کاظم ومحسن دیر به خانه می آیند.
به حمام می روم موهایم را شانه می کنم.بعد لباسهای قشنگم را می پوشم.امروز می خواهم پیش یک آدم مهربان وبزرگ بروم.آنجا می خواهم با خدا حرف بزنم چنددعای کوچک ویک دعای بزرگ دارم .یک دعا برای پدر ومادر وخواهرم،یکی برای معلمم،یکی هم برای دوستم وخودم،ولی دعای بزرگ یک راز است.
خدای خیلی خیلی بزرگم وخوبم !توآنقدر بزرگی که هر دعایی بکنم می توانی انجامش بدهی .قول می دهم چیزهای الکی از تو نخواهم ،از تو می خواهم همه مریض ها رو خوب کنی،مثل خواهرم که هر روز مجبور است آمپول بزند.می دانم که تو خیلی خیلی مهربانی!مادرم در بیمارستان کار می کند واز مریض ها مواظبت می کند.او به کمک های تو نیاز دارد..