پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها

شتر صالح



نام من ماده شتر است واز آنجایی که معجزه ونشانه ی پیامبری حضرت صالح علیه السلام بودم به من شتر صالح می گویندوچون از نشانه های یکتایی خداوند هستم،قرآن کریم از من با نام ناقه الله =ماده شتر خداوند یاد می کند.

داستان من از این قرار بود که:

در روزگاران خیلی قدیم در بخش از سرزمین جزیره ی عرب قومی زندگی می کردندبه نام قوم ثمود.آنها پس از قوم عاد پدید آمده بودند ومردمی بودند که با اخلاق وآداب شهر نشینی خو گرفته بودند وخداوند نعمت های زیادی به آنها داده بود.در میان قوم ثمودگروهی بت های بی جان را می پرستیدند واز راه غارت مردم فقیر ،بر ثروت خود می افزودندوزندگی را با عیش و نوش می گذراندند.سرانجام پروردگار مهربان،حضرت صالح را که از خاندانی بزرگ وخردمند بود برای هدایت مردم به پیامبری برگزید.

آن حضرت هرچه در توان داشت به کار میبرد تا قومش از پرستش بت ها دست بردارندوخدای یکتا که آفریننده هستی  وپروردگار ایشان وپدران ایشان بود را عبادت کنند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۳۸
نورالهدی امام رضا

وقتی هواپیما از دور پیداشد 

آغوش یک ملت با دیدنش واشد

یک پله یک پله می آمد او پایین

باچهره ای پرنور با خنده ای شیرین

آرام می آمد دل بی قرارش بود

دریایی از مردم   د رانتظارش بود

اوعاقبت همراه با سیل مردم شد

دربین جمعیت روح خدا گم شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۰۴
نورالهدی امام رضا



باران تندی می بارید.حاج مصطفی زیر سایبان ایستاده بودوبارش باران را تماشا می کرد .بوی خیس وملایمی همه جا پیچیده بودوخنکای باران،شادی وصف ناپذیری را در دلش جاری می کرد.به یاد روزهای نوجوانی اش افتاد که باران را دوست داشت.

باران دهکده نوفل لوشاتو نیز مثل بارانی که در ایران می بارید عزیز بود،چون امام آنجا بود.او نه تنها اندوهگین وناراحت نبودکه همه چیز خود را گذاشته وبرای خدمت به امام به پاریس آمده است،بلکه در دل خدا را بر این نعمت بزرگ شکر می کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۲۰
نورالهدی امام رضا



یکی بود،یکی نبود.پیرزن وپیرمردی بودند که فقط دو دختر داشتند.دختر ها شوهر کرده واز پیش آنها رفته بودند.روزی از روزها پیرمرد برای سر زدن به دختر ها ودامادهایش ازخانه خارج شد.زن در خانه ماند تا از گاو وگوسفند ها مراقبت کند .پیرمرد سوار خرشدورفت ورفت تا به دهبی که دختر بزرگتر در ان زندگی مکی کرد،رسید .به خانه دختر رفت.دختر وقتی پدر را دید شادشد.او را بوسید وبرایش چای تازه دم آورد.پیرمرد احوال داماد را پرسید.دخترگفت:الحمدلله خوب است.امسال زمینی خریدیم وبا هم شخم زدیم .الان هم شوهرم روی زمین است ودانه می پاشد.اگر خدا بخواهد واین چند روز آسمان حسابی ببارد.دانه ها جوانه می زنند وکارمان حسابی سکه می شود.پیرمرد گفت:ان شاءالله که می بارد خدا بزرگ است .مرد شب را در خانه دختر ماند.با داماد ودخترش شام خورد وصبح زود به قصد دیدار دختر کوچکتر از آنجا رفت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۳۴
نورالهدی امام رضا

بهمن از راه رسید             باز با خاطره ها
خاطرات جالب                      روزهای زیبا
روزهایی که شدند           بهترین در ایران
توی تاریخ شدند                  تا ابد جاویدان
ماهنوز از یادش          همگی خوشحالیم
چند روزی همه جا    جشن وشادی داریم
انقلاب ایران                     کرد دنیا را شاد
توی تاریخ شدند                  تا ابد جاویدان
ماهنوز از یادش         همگی خوش حالیم
چند روزی همه جا     جشن وشادی داریم
انقلاب ایران                      کرد دنیا را شاد
بعد از آن ایران شد          شاد وخوب وآزاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۲۹
نورالهدی امام رضا



گل های قشنگم این نقاشی کار دختر گلمون خانم فاطمه مهدی پور از دبستان جنت اصفهان.آفرین به شما فاطمه خانم




بچه های عزیزم این نقاشی کار دختر عزیزمون خانم مریم گل مرادی از دبستان جنت اصفهان.آفرین به دختر قشنگم مریم خانم
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۱۳
نورالهدی امام رضا


خانه کوچک وکهنه

وسایل  لوازمی که برای منزل امام در نجف خریده بودندعبارت بود از فرش کهنه ،گلیم کهنه،سه چهار دست رختخواب ،سماور بزرگ ،یک گونی شکر،یک صندوق چای،چهل دست استکان ونعلبکی جورواجور برای پذیرایی از جمعیت،چهار سینی،چهار دست ظرف غذاخوری.به آقایان هم اطلاع دادند بیایند در همان حیاط که پنج در شش متر مربع بود بنشینند.آقا هم از کربلا به منزل محقر واجاره ای خودشان وارد شدندودر انجا چهارده سال زندگی کردند.منزل خیلی کوچک بود  وآشپزخانه ای به اندازه یک تشک داشت .مجبور بودیم موقع کشیدن غذا ،دیگ را بگذاریم درحیاط.خانه کوچک وکهنه ای بود.(به نقل از همسر امام)

حضرت علی علیه السام:گواراترین زندگی آن است که با قناعت همراه باشد.

غررالحکم/ج2918

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۴۸
نورالهدی امام رضا



آقای مروج مربی پرورشی که وارد کلاس شدیک کیسه نایلونی بزرگ دستش بود که معلوم نبود چی هست.بچه ها کنجکاو بودند که بفهمند توی آن کیسه نایلونی چی هست .احسان رو کرد به حسین وگفت:فکر می کنی چیه اون تو ها؟!حسین ابروهایش را بالا انداخت وگفت:نمی دونم ....شاید جایزه است،لابد آقای مروج باز می خواد یه مسابقه ای چیزی بگذاره وهرکی برنده شد بهش جایزه بده.آقای مرج که نجکاوی وبرق سئوال را در چشم های بچه ها دید ،متوجه شد که آنها سخت منتظر هستند که زودتر از راز کیسه نایلونی سر در بیاورند.برای همین رو کرد به آنها وگفت:ببینید بچه ها قضیه این کیسه نایلونی که دست منه ،به یک واقعه تاریخی ارتباط پیدا می کنه،می خواین براتون تعریف کنم؟بچه ها با اشتیاق زیاد خواستند که آقای مروج ماجرا را برایشان تعریف کند.آقای معلم هم شروع کرد:

بچه ها در واقع این روزها که ما در اون به سر میبریم،به سالروز یک پیروزی با ارزش برمی گرده..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۳ ، ۱۵:۵۴
نورالهدی امام رضا

زردک 



بچه های گلم،

یکی از خوراکی هایی که خیلی برای بدن ما مفیده زردک یا همون هویج ایرانی است.گیاهی شیرین وخوشمزه.

زردک سرشار از ویتامین ث است که خوردن آن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند.

زردک باعث میشه که فشارخون بالا ،کاهش پیدا کنه

خوردن این گیاه سیستم تنفسی را تنظیم می کندوبرای کسانی که مبتلا به آسم هستندمفید است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۳ ، ۱۶:۵۰
نورالهدی امام رضا



بچه های گلم این نقاشی زیبارو دختر عزیزمون خانم زینب عموزادی 6ساله از زرین شهر اصفهان برامون ارسال کردن.آفرین به دختر گلم زینب خانم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۳ ، ۱۶:۳۱
نورالهدی امام رضا