پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها


تصمیم خودم را گرفته بودم،باید به شهرم در عراق وپیش خانواده ام برمی گشتم.زندگی در شهر مرو ودر کنا امام رضا علیه السلام خیلی خوب بود.در این مدت از علم ودانش امام رضا علیه السلام بهره ها برده بودم.بالاخره روز موعود فرا رسید.بار سفر را بستم سوار اسبم شدم وبه قصد خداحافظی از امام راه افتادم.در راه به فکرم رسید که شاید تا آخر عمر دیگر نتوانم امام را ببینم ؟!

خوب است در این لحظات از امام یادگاری بخواهم .....اما چه بخواهم؟او بسیار مهربان وبزرگوار است ودست رد به سینه ی کسی نمی زند.بهتر است از او.....اما نه.....

در دنیای فکروخیالم سیر می کردم ،گویا جرقه ای به ذهنم خورد،بهتر است از مولایم پیراهنی بخواهم که تا آخر عمر آن را به همراه داشته باشم.برق لبخند روی لبانم نشست وتند تند به سوی منزل امام تاختم،ناگهان به فکر دخترانم افتادم،مگر به آنها قول سوغات نداده بودم؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۳ ، ۱۶:۰۷
نورالهدی امام رضا


امام رضا جان سلام

حس خوبی دارم وقتی به ان جا کی روم.حس نزدیک شدن به خدا وامامان لحظه ی زیبایی که هیچ وقت در زندگی من به این خوبی اتفاق نیفتاده است شادمان می شوم وقتی خودم را به ضریحش می چسبانم و دعا می کنم.


کبوترهای حرمش    دل را می بره آن بالا

می بره اون بالاها    می بره پیش خدا

امین جوادی-کلاس پنجم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۳ ، ۱۵:۲۷
نورالهدی امام رضا

لطف خدا را ببین            خلق کند عالمی

تا همه مخلوق او          خدمت انسان کند

نیک اگر بنگری               برگ درختان سبز

قدرت الله را                     بر تو نمایان کند

قدرت بیتای او                  صنعت زیبای او 

درخت افسرده را           سبز وشکوفاکند

بارش باران نرم            تابش خورشید گرم

تازه کند بام را                  زنده گلستان کند

لطف خداوند پاک           از دل این تیره خاک

میوه برون آورد             هدیه به انسان کند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۳ ، ۱۴:۴۶
نورالهدی امام رضا

خیابان شلوغ بود.ماشین ها وادم ها زیاد بودند.پارسا توی خیابان چشمش به پیرمردی افتاد که آن طرف خیابان ایستاده بود تا از خیابان عبور کند .پارسا با خودگفت:ای وای اون آقا پیرمرده نمی تونه از خیابون رد بشه!با خودش گفت:بهتر است برم وکمکش کنم.پیرمرد وقتی پارسا را که برای کمک به آمده بود دید گفت:آفرین به تو پسر گلم .پارسا گفت:پدرجان مگه کسی رو نداری که به تو کمک کنه؟پیرمرد گفت:چرا دارم او بهترین کس من است.اشکان گفت:او چه کسی است؟چرا همراه تو نیست ؟پیرمرد گفت:او خدای بزرگ است که شما را فرستاده تا به من کمک کنید.

هرکس به آدم های ناتوان کمک کند،خدا به او در کارهایش کمک کند.

حضرت محمد صلی الله علیه وآله

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۳ ، ۱۷:۰۷
نورالهدی امام رضا

شعله های سوزان مشعل قصر را روشن کرده بود.معتصم خلیفه ستمگر عباسی بر روی تخت نشسته بود وانتظار می کشید.بالاخره در باز شد وکارگزار اعظم اجازه ورود خواست.معتصم با چهره ای خشمگین فریاد زد:برای چه دست روی دست گذاشته ای وکاری انجام نمی دهی ؟!مگر خبرهای جدید را نشنیده ای ؟کارگزار با ترس ولرز گفت:قربان سربازانم را به تک تک خانه های سامرا فرستاده ام وهمه جا را زیر نظر گرفته ام.در خانه امام عسگری هم خبری نیست.مطمئن باشید حتی قابله هایی را مخفیانه  به خانه های مردم فرستادم تا هر فرزند پسری که متولد می شود را از بین ببرند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۳ ، ۱۶:۴۱
نورالهدی امام رضا




گل های قشنگم می تونید به این کوچولوها کمک کنید تا مسیر رسیدن به خوراکی هاشون رو پداکنند؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۱۸:۰۷
نورالهدی امام رضا

زباله های فضایی



زباله ها فقط در شهرها وکوچه ها وخیابانها نیست،بلکه در فضا هم زباله پیدا می شود.اتفاقا زباله های فضایی گاهی خطرناک تر از زباله های زمینی هستند.شاید با خودتان فکر کنید که مگر می شود در فضا هم زباله تولید کرد؟بله!موشک ها ،ماهواره ها وسفینه هایی که به فضا پرتاب می شوند،دیگر به زمین برنمی گردند.آنها بعداز انجام دادن ماموریت خود درفضا می مانندو مثل سیاره ای کوچک دور زمین می چرخند.گاهی سفینه ای به فضا فرستاده می شود آن سفینه در فضا منفجر شده ،قطعه هایی از آن در فضا سرگردان می شوند.این وسیله ها وقطعه ها در فضا قابل کنترل نیستند ومی توانند برای فضانوردان مشگل ساز باشند.اگر یک قطعه بسیار کوچک از این زباله ها با یکی از ماهواره ها وسفینه ها برخورد کندانفجار بزرگی روی می دهد.الان بسیاری لز سازمان های فضایی به فکر افتادند تا این زباله ها را جمع آوری کنند.آنها به فکر ساخت ماهواره های جمع اوری زباله هم افتاده اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۱۷:۱۳
نورالهدی امام رضا



وقتی با خوشحالی کارنامه ام رو به مادرم نشون دادم،مامان منو به سینه اش فشار دادو گفت:آفرین دختر نازنینم حتما بابات هم خوشحال میشه.اسم بابا رو که شنیدم یاد قولش افتادم که گفته بود اگه نمره هات خوب باشن می برمت به گلخونه.اما مامان به بابا نگاه کرد وابروهاشو درهم کشید وگفت:رحمان چطور می خوای ببریش ؟بابا گفت:طوری نمیشه !هوا دیگه سرد نیست.مامان گفت:لا اقل با موتور نبرش.بابا هم قبول کرد.از ماشین که پیاده شدم یادم افتاد که برای اولین باره که دارم به گلخونه بابا می رم.بابا دم در گلخونه که دیوار شیشه ای داشت دستای بزرگشو گذاشت رو چشمام و گفت:نرگس بابا چشماتو ببند و وقتی گفتم باز کن.آروم گفتم:باشه بابا.بعد صدای در آهنی رو شنیدم که باز شد.بابا گفت :اینجا یه پله است حواست جمع باشه نیفتی.من آروم پامو گذاشتم رو پله و پایین رفتم.بعد بوی یه عالمه گل به دماغم رسید.گفتم:بابا،بابا،تو رو خدا باز کنم؟بابا گفت:یه خورده صبر کن.اون وقت همون طور که دستمو گرفته بود آروم آروم جلو رفتیم.بعد بابا وایساد وگفت:حالا چشماتو واکن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۱۶:۲۶
نورالهدی امام رضا



تو را می شناسم               تو آیینه هستی

دلت صاف صاف است      وبی کینه هستی

نمی بینی انگار                 بدی های من را

تویی بهتر ای خوب                 از آیینه حتی

امیدم تو هستی                تو که بی ریایی

تو را می شناسم                 خدایی خدایی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۱۴:۳۵
نورالهدی امام رضا


بچه های گلم،

همه زیبایی ها وخوبی های دنیا رو خدا آفریده.خدا زیباست وزیبایی را دوست داره.خنده وشادی که برلبان شما میشینه جزئی اززیبایی های دنیاست.آیا تا به حال از خودتون پرسیدیدکه شادی چیه؟چگونه میشه شاد زندگی کرد؟اصلا آدم های شاد چه کسانی هستند؟

دوستان من،  هروقت ما به خواسته ها وآرزوهایمان برسیم وبه چیز های مورد علاقه خودمون دست پیداکنیم،مانند:خوب درس خواندن،خوب نمره گرفتن،حفظ کردن قرآن،دوست زیاد پیداکردن،رضایت پدر ومادرقهرمانی در ورزش  و.... احساس شادی می کنیم وخنده بر لبامون میشینه..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۳ ، ۱۴:۲۱
نورالهدی امام رضا