توخدای بی شریکی تویگانه ای و دانا
تو چه خوب ومهربانی تو چه پاکی وتوانا
تو درآن زمان که نامی زجهان نبود،بودی
دربسته جهان را به جهانیان گشودی
تو به گوش ابر خواندی که از آسمان ببارد
تو به افتاب گفتی به زمین قدم گذارد
تو به چشمه یاد دادی زدل زمین بجوشد
به گیاه تشنه گفتی که زآب آن بنوشد
به هزار نقش زیبا گل وسبزه را کشیدی
شب و روز و کوه ودریا همه را تو افریدی