پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قصه های زندگی پیامبر» ثبت شده است

پاهای اسب


گفتیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شبانه از غار ثور بیرون امدوهمراه راهنمایی مورد اعتماد به سوی مدینه راه افتاد.ازمکه تا مدینه بیش از چهارصد کیلومتر فاصله بود.برای اینکه دشمنان پیامبر را پیدانکنند آن حضرت شبها راه می رفت وروزها گوشه ای به استراحت می پرداخت.فردی به نام سراقه بن مالک که از اسب سواران ماهر حجاز بود ازمحل حرکت پیامبر باخبر شد.سواربر اسب تندروی خود شد وباسرعت به سمت مدینه تاخت تا پیامبر را دستگیر کند یا به قتل برساند وصدشتر از قریش جایزه بگیرد .سراقه به سرعت پیش تاخت تا سرانجام به نزدیکی محلی رسید که پیامبر وهمراهانش در انجا استراحت کرده بودند.براساس نوشته ابن کثیر از دانشمندان اهل سنت ،ابوبکر از دیدن این وضع باز ترسید وپیامبر او را دل داری دادوفرمود نترس واندوهگین مباش !خدا با ماست .سراقه که خود را در صد قدمی گرفتن جایزه می دید خوشحال پیش می رفت که

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۴ ، ۱۴:۵۴
نورالهدی امام رضا

گوسفندی لاغر



میان راه مکه ومدینه روستای کوچکی بود به نام قدید.دراین روستا زنی به نام ام معبد زندگی می کرد .این زن خوش اخلاق ونیکو رفتار بودوزندگی ساده ای با همسرش داشت که او را ابومعبد می خواندند.روزی که ابومعبد بز وگوسفندانش را برای چرا به معبد برده بود پیامبر اسلام در راه خود به مدینه به این روستا رسید وبا همراهان درکنارخیمه افتاب زده معبدایستاد واز او پرسید آیا درخیمه خودخرما شیر ویا غذای دیگری وجود دارد که به آنها بفروشد؟ام معبد در پاسخ گفت:متاسفانه ما در خیمه خود هیچ نداریم در این هنگام پیامبر اکرم صدای ناله گوسفندی را شنید.از او پرسید آیا شما در خیمه خود گوسفند لاغر بیماری داریم که نتوانست همراه گوسفندان به صحرا برود پیامبر فرمودند این گوسفند شیری ندارد که بدوشیم ؟امام معبد با شگفتی گفت:شیر؟ازکجا شیر داشته باشد هم گرسنه است هم لاغر ورنجور .پیامبر ص فرمود:اگر اجازه دهید من شیر می دوشم.امام معبد اجازه دادپیامبر نزدیک آمد و در حالی که نام خدا بر لب داشت وازخدای مهربان درخواست خیر وبرکت می کرد شیر دوشید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۴۱
نورالهدی امام رضا