پرتویی از قرآن
زهرا بعد از آنکه زیارت کردو نمازش را در حرم خواند.رفت کنار مادر بزرگش نشست.مادر بزرگش لبخندی زد وگفت قبول باشه دخترم!-ممنون!مامان بزرگ!من می تونم خواهش کنم حالا که توی حرم هستیم،یک قران با معنی بیارم تا شما هم قران رو یادم بدیدوهم معنی اش رو؟...مادر بزرگ از این حرف زهرا خیلی خوشحال شد وگفت:خیلی هم خوبه دختر گلم!این که ما فقط به خواندن قران اکتفا نکنیم وسعی کنیم در فهمیدن معنی اون هم دقت داشته باشیم،خیلی خوبه.
حضرت علی علیه السلام فرمودندکه: در قران خواندنی که با اندیشیدن همراه نباشد ،خیری نیست.
زهرا پرسید:من خیلی متوجه این حرف حضرت علی علیه السلام نشدم،توضیح بدید؟مادر بزرگ گفت:دخترم!یعنی این که مثلا در آیه ای ویژگی های آدم های خوب و اهل بهشت بیان شده،باید یک مقدار فکر کنیم وببینیم که آیااون ویژگی ها وصفات در ما هست یا نه؟یا اگر در مورد احترام به والدین صحبت شده،دقت کنیم و ببینیم ما چقدر به اونها احترام می ذاریم،یا اگر در آیه هایی از قرآن ،داستان هلاکت اقوام وملتهای گذشته رو می خوانیم ،فکر کنیم انها چه عقاید نادرستی داشتندوکار های زشتی امجام دادندکه نابود شدند؟ما چه قدر تلاش کرده ایم تا اون عقاید نادرست ورفتار زشت رو از خودمون دور کنیم؟زهرا گفت:آهان!حالا فهمیدم.پس دقت کردن به معنی قران خیلی مهم بوده مامان بزرگ!
مادر بزرگ همان طور که تسبیح می گرداند وصلوات می فرستادگفت:بله زهراجان!قران کتاب بابرکتی هستکه برای ما نازل شده تا به آیات اون فکر کنیم وپند بگیریم .زهرا گفت:مامان بزرگ!من در این مدت از شما خیلی چیز ها یاد گرفتم.شما به من کمک کردید تا بفهمم که قران خواندن تنها کافی نیست،بیشتر باید به ایه ها و دستورات قرآن فکر کنیم.من از من از شما خیلی ممنونم.مادربزرگ گفت:دخترم!وظیفه ی همه ی ما هست که این چی هارو به بقیه که نمی دونند،بگیم ویاد بدیم. حالا شما هم بلند شوو بی حمت یکی از اون قرانهای معنی دار رو بیار تا با هم بخونیم ودرباره اش حرف بزنیم.
زهرا برخواست وبه سمت قفسه های قرآن رفت. مادر بزرگ هم عینکش را به چشم زد تا بهتر بتواندنوشته ها را ببیند.
