پاتوق مجازی نورالهدایی ها

پاتوق مجازی نورالهدایی ها

هرکه نقش خویش می بیند در آب

چهارشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۳، ۰۳:۳۴ ب.ظ



یکی بود،یکی نبود.پیرزن وپیرمردی بودند که فقط دو دختر داشتند.دختر ها شوهر کرده واز پیش آنها رفته بودند.روزی از روزها پیرمرد برای سر زدن به دختر ها ودامادهایش ازخانه خارج شد.زن در خانه ماند تا از گاو وگوسفند ها مراقبت کند .پیرمرد سوار خرشدورفت ورفت تا به دهبی که دختر بزرگتر در ان زندگی مکی کرد،رسید .به خانه دختر رفت.دختر وقتی پدر را دید شادشد.او را بوسید وبرایش چای تازه دم آورد.پیرمرد احوال داماد را پرسید.دخترگفت:الحمدلله خوب است.امسال زمینی خریدیم وبا هم شخم زدیم .الان هم شوهرم روی زمین است ودانه می پاشد.اگر خدا بخواهد واین چند روز آسمان حسابی ببارد.دانه ها جوانه می زنند وکارمان حسابی سکه می شود.پیرمرد گفت:ان شاءالله که می بارد خدا بزرگ است .مرد شب را در خانه دختر ماند.با داماد ودخترش شام خورد وصبح زود به قصد دیدار دختر کوچکتر از آنجا رفت...پیرمرد رفت ورفت تا به روستای بعدی رسید .به خانه دختر کوچک رفت.دختر توی حیاط نشسته بود و جوراب می بافت.از دیدار پدر خیلی خوشحال شد.اورا به ایوان خانه برد وهرچه خوراکی توی خانه داشت جلوی پدر گذاشت.پیرمرد از احوال او ودامادش پرسید .دختر جواب داد:شکر خدا خوب خوب هستیم.امسال به کمکم بیست بیست وپنج هزار تایی خشت زده ایم .اگر خدا لطف کند واین روزها باران نبارد وآفتاب همین طور گرم بتابد،خشت ها خشک می شوند وبا فروش آنها برای یکی دوسال بارمان را خواهیم بست.اگر هم ببارد خشت ها زیر باران از بین می روندونتیجه کارمان باد هوا می شود!پیرمرد گفت:ان شاءالله که نمی باردخدا بزرگ است.پیرمرد شب را در خانه دختر ماندوبا دامادودخترش شام خورد واز هر دری حرف زدوصبح زود به طرف خانه خودش به راه افتاد.وقتی به خانه رسید پیرزن مشتاقانه جلو دوید واز وضع وحال دخترانش پرسید.پیرمرد گفت:نمی دانم چه بگویم.هرکدام آرزویی داشتند واز من می خواستندکه برای آنها دعاکنم،اگر دعایم مستجاب شود آن یکی آسیب میبیند.

زن او پاک نگران شده بود،گفت:چه شده مرد ؟بگوببینم،پیرمرد تمام آنچه را که از دخترانش شنیده بودشنیده بود،تعریف کرد.زن او کمی فکر کرد وگفت:به خدا توکل کن.او خودش بهتر از ما می داند چه کند.

از آن به بعد وقتی بخواهند بگویندکه هر کس سود خودش را درنظر می گیردوفقط به فکر خودش است،می گویند:هرکه نقش خویش بیند در آب.

با دوستانت گفتگو کن:

-چرا در بعضی جاهای دنیا باران زیاد می باردوبعضی جاهای دیگر خیلی کم؟

-اگر تو به جای پیرمرد بودی،چه دعایی می کردی و از خدا چه می خواستی؟

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی